سرویس سیاست مشرق - روزنامهها
و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و
اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید
همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت
ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور
با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*******
کیهان | وطن امروز | خراسان | جوان |
ایران | شرق | اعتماد | صبح نو |
شناسایی و شکار از نفس افتادهها
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
1- مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا دو روز پیش به شکل سربسته گفت «چالشهای زیادی پیش روی ما قرار دارد؛ از جمله انتخابات ریاستجمهوری در ایران... هدفم از سفر به تهران یافتن زمینههای مشترک همکاری برای حل بحران سوریه بود». 10 روز پیش از این سخنان، ریچارد هاویت (تهیهکننده سند راهبردی اتحادیه اروپا درباره روابط با ایران) گفت: «توافق هستهای، یک نقطه عطف بود؛ هرچند که همه مشکلات ما با ایران درباره اسرائیل، دموکراسی و حقوق بشر حل نشده است... ما باید دفتر نمایندگی اتحادیه اروپا را در تهران افتتاح کنیم و گفتوگو درباره حقوق بشر در ایران را از سر بگیریم. پیشرفت واقعی در زمینه حقوق بشر امکانپذیر است. نیروهایی در داخل ایران، درحال اعمال فشار بر حاکمیت هستند و ما امیدواریم گزارش ما نیز باعث پیشرفت در این زمینه شود... اکنون اروپا در ایران نفوذ دارد ولی آمریکا از این نفوذ برخوردار نیست. ما میخواهیم از این اهرم استفاده کنیم و به جنگ در سوریه و یمن پایان دهیم و به سوی ساختار جدید امنیتی در خاورمیانه حرکت کنیم». آیا ایران جنگ سوریه یا یمن را شروع کرده است؟ اگر صادقند چرا به عربستان و ترکیه و قطر فشار نمیآورند برای پایان جنگ در یمن و سوریه؟!
2- محافل اروپایی و آمریکایی مدتی است این پالس را به شکل غیرمستقیم به افکار عمومی و نخبگان در ایران میفرستند- و احتمالاً در ماههای آینده صریحتر خواهد شد- که اگر میخواهید تحریمها لغو و گشایش اقتصادی ایجاد شود، فلانی را ابقا کنید. همین چند روز پیش بود که خبرگزاری انگلیسی رویتر در گزارشی القایی نوشت «چنانچه پیروزی هیلاری کلینتون با ابقای روحانی همراه شود، میتواند به مشارکت شرکتهای اروپایی در بازار ایران منتهی و پنجره بزرگ فرصتها گشوده شود. اکنون چند ماه پس از برجام، اشتیاقها، جای خود را به ناامیدی داده است اما انتظار میرود قراردادهایی تا پایان مارس 2017 (فروردین 97) منعقد شود». سؤال: مگر کلینتون، نامزدی جدا از حزب حاکم بر دولت آمریکاست؟ دشمنی وی با ایران حتماً از اوباما بیشتر است. بنابراین چگونه میتوان تصور کرد که پیروزی وی، منجر به تغییر رویه خصمانه آمریکا علیه ایران شود؟ اگر اروپاییها واقعاً نگران سرنوشت انتخابات 7 ماه آینده در ایران هستند و نگاهی از سر احترام متقابل برای فلان نامزد دارند، چرا بر سر تعهدات برجام نماندند و گریبان آمریکا را به خاطر بدعهدی نگرفتند تا تحریمها لغو شود و مردم ایران آثار برجام را ببینند و در انتخابات، به نحو دیگری انتخاب نکنند که موجب نگرانی مقامات اروپایی نشود؟! اروپاییها وقتی در ماجرای سوریه کنار تروریستها، در موضوع فلسطین کنار اشغالگران، و در ماجرای برجام، کنار طرف عهدشکن آمریکایی میایستند، چگونه توقع دارند افکار عمومی ایران آنها را دوست- و نه بدخواه خود- تلقی کنند؟! وقتی وزیر خارجه آلمان به ایران میآید و احترام میشود اما پس از سفر به ریاض، خلیجفارس را خلیج عربی میخواند یا حل مشکلات با ایران را مستلزم به رسمیت شناختن رژیم اشغالگر و جنایتکار اسرائیل میداند، مردم ایران چگونه باور کنند که غربیها دوست آنها هستند، نه دشمنشان؟!
3- تهیهکننده سند راهبردی اروپا درباره روابط با ایران، علناً میگوید درحالی که درِ ایران به روی آمریکا بسته است، اروپا از نفوذ خود برای موضوع سوریه استفاده میکند. که چه بشود؟! جنگ تمام شود؟ این جنگ نیابتی که دستپخت هدایت آمریکا و برخی کشورهای اروپایی است. اگر آمریکا و اروپا توانستند- که نمیتوانند- از نفوذ ایران در منطقه و از جمله سوریه سود بجویند، آنگاه چه میکنند؛ قدرشناسی یا شلتاق؟! مگر به اذعان آقای هاشمی، از نفوذ ایران در لبنان برای رهایی گروگانهایشان سود نجستند و سپس وعدههای اقتصادی خود را زیر پا ننهادند و ایران را متهم به تروریسم نکردند؟ آیا آمریکا به تعهداتش در قرارداد الجزایر عمل کرد یا همه را زیرپا گذاشت؟ در ماجرای اشغال افغانستان چطور؟ مذاکرات دولت اصلاحات با آمریکاییها و مساعدت به آنها در افغانستان به کجا انجامید؛ احترام به ایران یا قرار دادن آن در فهرست 3 کشور عضو محور شرارت؟! آمریکاییها پس از اشغال عراق نیز بارها دعوت به مذاکره نمودند و از ایران برای مدیریت بحرانی که در اداره آن عاجز مانده بودند، استمداد کردند. اما آیا در سرانجام کار ما را متهم به حمایت از تروریسم نکردند و بر شدت تحریمها و دشمنیها نیافزودند؟ آیا همین اروپاییها نبودند که در دوره تنشزدایی دولت هاشمی- گفتوگوهای توهینآمیز «انتقادی» - علیه مقامات همان دولت از جمله شخص آقای هاشمی حکم جلب صادر کردند؟ و... بالاخره در بد عهدی مطلق آمریکاییها در برجام، اروپا کدام طرف ایستاده است؟ به آمریکا فشار میآورد و یا مشغول فریبکاری نسبت به دولت و ملت ایران است؛ مبنی بر اینکه چند امتیاز دیگر بدهید و وعده سرخرمن بگیرید؟!
4- چرا غرب - از آمریکا تا اروپا- یک طیف سیاسی را در ایران نشان کرده و نسبت به سرنوشت آن نگران است؟ آیا صرفا به سودای بازتولید قراردادهای پرخسارت عهد قجری و پهلوی است؟ یا از آن جهت که بتواند خط حائل نسبتا امنی را در عمق ایران پدید آورد و مانند دوره اصلاحات، بستری برای تحرکات اطلاعاتی ضد امنیتی و شبکهسازی لازم برای کودتای مخملی فراهم کند؟ یا دلیل این نشانشدگی، فروپاشی روحی و شخصیتی طیف مذکور تا بدان حد است که بتوان به واسطه آنها از ایران «انقلابزدایی» کرد و به بیمحتوا کردن جمهوری اسلامی از سیرت و محتوا پرداخت؟ و یا اینکه با فائق آمدن بر مقاومت در جنگ سوریه - به تعبیر ریچارد هاویت- بتوانند ساختار امنیتی جدیدی برای سراسر خاورمیانه ترسیم کنند؟ (فراموش نکنیم ارنست مونیز وزیر انرژی آمریکا صراحتا اعلام کرد «توافق هستهای با ایران، بخشی از پروژه امنیتی آمریکا برای خاورمیانه است.»). با بررسی جمیع این پرسشها، به یک پرسش راهبردیتر میرسیم و آن اینکه طیف نشان شده آمریکا و اروپا، معطوف به مصالح کشور رفتار میکنند یا اولویتهای غرب را بر اولویتهای ملی رجحان میدهند و در ابتدای مسیری قرار گرفتهاند که سیاست و مدیریت قجری - پهلوی، پایان منحط آن بود؟ آیا عجیب نیست که آمریکاییها، طالبان و داعش را تولید میکنند و اوباما تیرماه 93 ادعا میکند «ظهور داعش، محصول سیاست سرکوب و فرقهگرایی دولت عراق است» و چند روز بعد، فلان سیاستمدار ایرانی همین ادعا را عینا تکرار میکند؟ عجیبتر اینکه یک سال و نیم بعد، یک دولتمرد همان دعاوی را تقلید و بازگو میکند. گویا یک آدم صاحب خرد نیز در این طیف نیست تا بگوید آقای فلان و جناب بهمان! داعش بیش از شیعیان، علیه سنیهایی که ظاهرا سنگ آنها را به سینه میزدند، وحشیگری و جنایت کرد.
5- وارونه ایستادن و وارونه دیدن و بد عملی، انسان را به بدگویی علیه زمین و زمان میکشاند. از دوره سازندگی و اصلاحات تا به امروز، چه قدر از سیاستمداران وارفته گله و شکایت شنیدیم. کسی که مار فسرده و یخزده را کمک میکند تا گرم شود و جان بگیرد، آیا انتظار تکریم و پاداش میتواند داشته باشد؟ دست کشیدن از روحیه انقلابی و کاسه التماس از دشمن به دست گرفتن، سرانجامی جز احساس ضعف و ذلت و سرخوردگی و التماس از موضع پایینتر ندارد. به تعبیر رهبر معظم انقلاب «سازش با آمریکا، نسخه وابستهها و از نفس افتادهها و دنیاطلبهاست.»
ایشان در دیدار اخیر با دانشجویان فرمودند «آنچه من بر روی آن تکیه میکنم، روحیه انقلابیگری است. این روحیه را باید حفظ کنید. معنای روحیه انقلابی چیست؟ معنایش این است که یک انسان انقلابی، شجاعت دارد، اهل اقدام است، اهل عمل است، ابتکار میورزد، بنبست شکنی میکند، گرهگشایی میکند، از چیزی نمیترسد، به آینده امیدوار است؛ انقلابیگری یعنی این؛ این روحیه را باید حفظ کرد. بعضیها عکس این عمل میکنند، بعضیها عکس این حرف میزنند. بعضیها عکس این مدیریت میکنند؛ جوان را به آینده بیاعتماد میکنند، به انقلاب بیاعتماد میکنند، جوان را از نفس گرم امام دور میکنند؛ خب این خراب میشود دیگر؛ آن وقت از زمانه هم مینالند! زمانه را چه کسی میسازد؟ به قول صائب: جرم زمانه ساز، فزون از زمانه است؛ زمانه را چه کسی میسازد؟ زمانه را من و شما میسازیم؛ ما زمانهسازیم. اگر زمانه بد باشد، به من و شما باید نگاه کرد؛ ما هستیم که زمانه را میسازیم. ما وقتی که گامهایمان را محکم برنداشتیم، ما وقتی که توصیه امام را ندیده گرفتیم... وقتی مردم و جوانها را از اینها دور میکنیم، جوان را به لاابالیگری سوق میدهیم، جوانی را که تمایل به عفت دارد، به سمت بیمبالاتی نسبت به مسائل عفتی و مانند اینها سوق میدهیم. خب معلوم میشود نتیجه بد خواهد شد، زمانه خراب خواهد شد... [اگر] به اسم آزادی، لاابالیگری را تزریق کنیم، به اسم عقل و نگاه عقلایی، سازش و تسلیم در مقابل دشمن را القا کنیم، خب زمانه خراب میشود دیگر؛ این راه را بایست با استحکام ادامه داد... خدا که به کسی ظلم نمیکند؛ خودمان هستیم که آلوده دنیا میشویم، آلوده محبتهای بیجا میشویم، آلوده جاهطلبی میشویم، آلوده رفیقبازی میشویم، آلوده جناحبازی و حزببازی میشویم، دلمان واژگونه میشود و از آن راه درست، از آن استقامت اولی برمیگردیم. و تضل رجال بعد سلامه؛ یک روزی سالم بودند، بعد گمراه میشوند. آفت اینها است؛ جلوی اینها را بایستی گرفت و از اینها باید به خدا پناه برد.»
6- خداوند در سوره «محمد»(ص) با زبان نهی میفرماید «فلا تَهِنوا و تَدعوا الی السَّلمِ و انتم الاَعلَون... هرگز سست نشوید و (دشمن) را به سازش دعوت نکنید در حالی که شما برترید و خداوند با شماست و چیزی از اعمال شما را کم نمیکند.» در همان سوره، راز بازگشت از مسیر حق بازگو شده است. «کسانی که بعد از روشن شدن هدایت برای آنان، پشت به حق کردند (ارتدّوا)، شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان زینت داده و آنها را به آرزوهای طولانی فریفته است. این بدان خاطر است که آنها به کسانی که از نزول وحی الهی کراهت داشتند (کافران) گفتند ما در بعضی از امور از شما پیروی میکنیم، در حالی که خداوند پنهانکاری آنان را میداند... و ما همه شما را قطعا مبتلا میکنیم و میآزماییم تا معلوم شود مجاهدان واقعی و صابران از میان شما چه کسانی هستند». آنها که نسخه سازش و کرنش و انفعال نسبت به غرب را میپیچند، در منطق قرآن دچار سقوط شدهاند؛ چه آنها که با دشمن از ابتدا بسته و وابسته بودند و چه دیگرانی که به مدار دنیاطلبی غلتیدند و همین بیماری، نفس و روحیه استقامت و اراده و حرکت را از آنها گرفت. چنین رجالی ابزار دشمن در مسیر تهدید و تحریم و تحمیل و تحمیق و تحریف هستند و جز ذلیل شدن و ذلیل کردن، راه به مقصد دیگری نمیبرند.
مجید انصاری، معاون حقوقی رئیسجمهور در نمایشگاه مطبوعات گفته برخی مطبوعات منتقد از منافقین و ضد انقلاب کپی میکنند. چندین نکته درباره این سخن گهربار به دهان میرسد که گفتن آنها خالی از لطف نخواهد بود. بالاخره وقتی یک دولت ژست پذیرش آزاداندیشی میگیرد دیگر معنی نمیدهد 4 تا رسانه منتقد را که همهجوره هم در مضیقهاند، بیاید و منافق هم بخواند. همین که یارانه مطبوعات را براساس قرب و بعد به دولت تقسیم میکنند و آگهیهای دولتی را هم سخاوتمندانه فقط به آنهایی میدهند که بچههای خوبی هستند و معتدلالرویهاند، برای تحت فشار قرار دادن رسانههای منتقد کافی نیست و باید حتما سوزن تهمت نفاق را هم به تنشان فرو کنید؟! البته این جدیدترین شتک بزرگواران اعتدالی است و خب! همانگونه که همه میدانیم و ما بهتر میدانیم نخستین آنها نیست و آخرین هم نخواهد بود و رئیسجمهور هر وقت که عصبانی شود حتما از خجالت ماها در خواهد آمد و ما بیسوادان جدیدا منافق شده را بیشتر و بیشتر به جهنم حواله خواهد داد. از این ناله پرسوز و گداز که بگذریم میرسیم به آن نکاتی که گفتیم درباره این درفشانی به ذهن میرسد.
اول اینکه اگر کمی وجدان داشته باشیم به روشنی میبینیم جهان زیست منافقان و اپوزیسیون جمهوری اسلامی آنجا که به چه باید کرد میرسد، بیشتر با تجدیدنظرطلبان و اصلاحطلبان داخلی هماهنگی دارد تا با نیروهای وفادار به انقلاب! و بر هیچکس هم پوشیده نیست نمایندگی سیاسی این طیف به اصطلاح اصلاحطلب در داخل کشور را فعلا دولت تدبیر و امید به دست دارد و رسانههای وابسته به این جریان، براساس همان جهان زیست بیشتر به کار حمایت از دولت محترم یازدهم مشغولند و آنجا هم که مجیز دولت گرامی را نمیگویند به دلمشغولیهای همیشگی خودشان میپردازند و از همان چیزهایی صحبت میکنند که همه سالهای پس از انقلاب به دنبال آن بودهاند و خب! دال مرکزی همه آنها هم «تغییر بنیادی ساختار نظام سیاسی کنونی» است و پرواضح است که این بیشترین قرابت را با خواسته همان منافقین و مخالفان خارجنشین مذکور دارد و این یعنی در تحلیل نهایی شما هستید که قرابتی با آنها به هم زدهاید و ما بیسوادان مرتجع مستحق ته جهنم نسبتی با این منورالفکری دینی و غیردینی نمیتوانیم داشته باشیم! اگر نخواهیم راه دوری برویم همین اخیرا را میتوان گوشزد کرد که در مساله سوریه که یک مساله راهبردی است نه تاکتیکی هم، رسانههای حامی شما خواستار «برجام سوریه» شده بودند که خود میدانید چه خیانت بزرگی است! اینکه در پژوهشهای رسانهای مشخص شده بالغ بر 50 درصد مسائل مختلف در سوژه و جهتگیری رسانههای حامی دولت با رسانههای ضد انقلاب مثل بیبیسی، العربیه، صدای آمریکا، دویچهوله و... همپوشانی دارند هم موید همین استدلال ما است. آنجا که ضرورتهای سرمایهداری الیگارشیک با گسترش پیوندهای لیبرالیستی و روادارانه گره خورده است و تمام تلاش شما در معنای موسع آن، این است که چگونه پوستین ارثیتان را به این شاکله جدید بخورانید، پرواضح است که موجب قرابت و همصدایی شما با بوقهای رسانهای مبلغ این ارزشهای جهان سرمایهداری کنونی خواهد شد.
دوم اینکه آیا فساد 8 هزار میلیاردی کار خوبی است؟ مسلما نه! این را چه از ما بپرسید و چه از هر کس دیگری همین را خواهد گفت و ما مقصر این نیستیم که در زیرمجموعه مدیریتی شما چنین خطایی رخ داده است و اینکه انتظار داشته باشید ما بگوییم «زغال سفید است» چون بعضیهای دیگر میگویند زغال سیاه نیست، انتظار نابجایی است و خودتان هم که فکرش را بکنید متوجه میشوید. این باید باعث تشکر شما از امثال ماهایی باشد که بیچشمداشت در حال گوشزد کردن عیوب و ایرادات طریقه حکمرانی شما هستیم و نباید باعث شود هر چه به ذهنتان رسید به دهانتان هم برسد و اینگونه منتقدان را بنوازید. بالاخره همین که همه جوره حمایتمان نمیکنید برای فشار آوردن به ما کفایت نمیکند که حالا گشتهاید و بدترین فحش در دنیای فکری ما را یافتهاید و نثارمان میکنید و به ما تهمت نفاق میزنید! سوم اینکه همین که معاون حقوقی رئیسجمهور چنین حرفی میزند هم خودش گویای مسائل مهمی است. اینکه انتقادها اینقدر برای دولت سنگین و نابخشودنی باشد که به مساله معاونت حقوقی رئیسجمهور تبدیل شده باشد حاکی از این است که رویه دولت در برخورد با منتقدان برخورد حقوقی است و نه برخورد رسانهای! یعنی وقتی در ذهن دولتمردان اینگونه است که این منتقدان بیسواد همان منافقینند پس قطعا مجازیم هرگونه برخورد حقوقی را با آنها انجام دهیم و کاری بکنیم که وقتشان به رفع و رجوع شکایات دولت از آنها پر شود و کمتر فرصت تمرکز روی ناکارآمدی و نقاط ضعف دولت را داشته باشند و بالاخره میشود کاری کرد که همین دنیا را برایشان جهنم کرد، جایی که از قبل به آنجا حواله شدهاند!
امیرحسین یزدان پناه در خراسان نوشت:
تا ساعتی دیگر نتایج انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مشخص خواهد کرد که از میان هیلاری کلینتون یا دونالد ترامپ کدام یک به اتاق بیضی کاخ سفید راه خواهد یافت تا به مدت 4 سال سیاست های حزب متبوعش را در حوزه های مختلف دنبال کند. در یادداشت «خوب وبد ترامپ یا هیلاری برای ایران بر اساس اسناد» که هفته گذشته منتشر شد این فرضیه که با رای آوردن هرکدام از این 2 نامزد، سیاست های کاخ سفید دربرابر ایران به چه نحو خواهد بود بررسی شد و براساس برخی گزاره ها در نوع رفتار و وعده های کلینتون و ترامپ و نیز تاکیداتی که در برنامه های کاری 2 حزب دموکرات و جمهوری خواه در سال 2016 مطرح شده است، پیش بینی شد که کاخ سفید سیاست های تندتری را در مقابل ایران در پیش خواهد گرفت. با این حال اکنون سوال این جاست که متناسب با دولت آینده ایالات متحده، سیاست های ایران در مقابل این کشور باید به چه شکل تنظیم شود. مهم ترین عرصه های مواجهه ایران و آمریکا نیز در 3 سطح «شرایط داخلی ایران و تلاش آمریکا برای تغییر نظام ایران»، «مسائل منطقه ای و بحران های سوریه، عراق، یمن و ...» و نیز «مسائل بین المللی» قابل دسته بندی است. البته می توان یک سطح مواجهه دیگر نیز به این ها اضافه کرد و آن موضوع «اجرای برجام» است. براین اساس و متناسب با سطوح مواجهه 2 کشور، به نظر می رسد در ایران باید 3 راهبرد را برای مواجهه با دولت آینده آمریکا مدنظر داشت:
مراقبت از روحیه استقلال طلبی مردم ایران
یکی از موضوعاتی که در جریان مذاکرات هسته ای با آن مواجه شدیم، القای این تصور بود که مذاکرات 2 جانبه ایران و آمریکا مقابل دوربین های تلویزیونی باعث کاهش وجهه استکبارستیزی ایران شده است درحالی که همواره یکی از سیاست های اصولی جمهوری اسلامی مقابله با سیاست های مخرب آمریکا در منطقه و امتناع از مذاکره با این کشور بوده است. برهمین اساس و مبتنی بر یکی از اصلی ترین شعارهای انقلاب اسلامی، یعنی «استقلال»، برنامه های پیشرفت جمهوری اسلامی نیز مستقل از قدرت های بزرگ از جمله آمریکا بوده است. به همین دلیل گفت و گوهای 2 جانبه و نیز مواضع برخی که حل مشکلات کشور را در مذاکره و رابطه با آمریکا خلاصه می کنند، ممکن است این تصور را ایجاد کند که ایران در سیاست های خود تغییر ایجاد کرده است. این موضوع یعنی «مختل کردن سیستم محاسباتی دشمن» از جمله موضوعاتی است که می تواند طرف مقابل را به طراحی سیاست های تندتر برای ضربه زدن به کشور رهنمون کند. براین اساس یکی از مهم ترین الزامات برای سیاست های ایران دربرابر دولت جدید آمریکا این است که در رفتار، گفتار و سیاست گذاری مبتنی بر گفتمان انقلاب اسلامی و شعار استقلال و عزتخواهی مردم در مقابل قدرت های زورگو عمل شود و مراقب باشیم به وجهه استقلال طلبی و مبارزه با استکبار که از ویژگی های بارز مردم ایران است تاجایی که نزدیک به 4 دهه سخت ترین فشارها را تحمل کرده اما از اهداف و آرمان های شان عقب نشینی نکرده اند، خدشه ای وارد نشود. حتی اگر اجرای برجام نیز مدنظر باشد، تجربه رفتارهای آمریکا در سال های اخیر به ویژه 2 سال مذاکره ای که به توافق هسته ای منجر شد، نشان می دهد هرجا مسئولان پای حق مردم ایستاده اند، غرب ناچار از عقب نشینی بوده است و در مسیر اجرای برجام نیز به نظر می رسد ایستادگی و مقاومت بر سر حقوقی که برای ایران در برجام آمده است، می تواند نفعش را به مردم برساند.
توجه به سایر بازیگران بین المللی به خصوص اروپا
یکی دیگراز موضوعاتی که همواره مطرح است، نوع روابط ایران با سایر بازیگران بین المللی و منطقه ای است. به عنوان نمونه اتحادیه اروپا و به ویژه کشورهای اروپایی مستقل ترنظیر ایتالیا، اسپانیا، لهستان، مجارستان و ... که ما به آن ها اروپای دوم می گوییم، همواره از جمله طرف هایی بوده اند که بیشتر از غربی ها قابل اعتماد نشان داده اند. هرچند در مقطعی آمریکا توانست به لطف ایران هراسی که در نتیجه اتهام ساخت سلاح هسته ای مطرح کرده بود، حتی اروپایی ها را نیز با خود همراه کند اما در شرایط کنونی که با وجود برجام و مختومه شدن پرونده موسوم به «پی .ام .دی»، بهانه واهی سلاح اتمی دیگر وجود ندارد مسیر ارتباط با این کشورها نیز هموار شده است. براساس آماری که اتحادیه اروپا ماه گذشته ارائه کرده، مراودات ایران و اروپا در 6 ماه اول سال 2016، 42 درصد رشد داشته است و آمد و شدهای مکرر مقامات اروپایی به ایران و قراردادهایی که امضا کرده اند و وعده آن ها برای این که این تفاهم هاو قراردادها روی کاغذ نخواهند ماند، نشان می دهد که روی این کشورها می توان حساب کرد. به خصوص این که اخیرا بر سر تحریم هواپیمایی ماهان، پاسخ صریح اتحادیه اروپا به آمریکا نشانه هایی هرچند کمرنگ از احتمال شکاف اروپا و آمریکا دیده می شود (که اگر ترامپ سکان دار کاخ سفید شود این شکاف عمیق تر خواهد شد). سند راهبردی که اروپا اخیرا برای عادی سازی روابط با ایران تصویب کرد نیز از دیگر تسهیل کنندگان این مسیر است. در این جا نیز باید گفت حتی اگر هدف ما «اجرای برجام» باشد بازهم نزدیک شدن به این کشورها و استفاده از ظرفیت های اقتصادی و تجاری آن ها، آمریکایی ها را نیز لاجرم مجبور به عقب نشینی در سنگ اندازی ها می کند. در این راهبرد توجه به متحدان شرقی ایران همچون روسیه و چین و نیز کشورهایی نظیر هند و ژاپن از دیگر مسیرهایی هستند که در سیاست های اقتصادی و سیاسی ایران باید مورد توجه و تمرکز جدی باشد.
تمرکز بر توان داخلی برای حل مشکلات کشور
اصلی ترین معضل کشور طی سال های اخیر بحث اقتصاد و به خصوص حوزه تولید است. با وجود کارنامه خوب دولت در کنترل تورم و پایین کشاندن آن از بیش از 40 درصد در سال 92 به حدود 8 درصد در شرایط کنونی، اما رکود بازار و تولید و تعطیلی کارخانه های کوچک و بزرگ معضلی است که گریبان اشتغال کشور و صنایع و بازارهای مختلف را گرفته است. به تاکید مقامات اجرایی و اقتصادی نسخه شفابخش این شرایط نه در خارج از مرزها که در دست توانمند متخصصان ایرانی قرار دارد. اسم این نسخه را چه اقتصاد مقاومتی بگذاریم و چه توجه و تمرکز بر ظرفیت های داخلی کشور، هرچه باشد برای رونق تولید و صنعت رکود زده ایران راهی به جز بالفعل کردن ظرفیت های مغفول مانده نداریم.
خلاصه این که در شرایطی که قدرت انقلاب اسلامی در خارج مرزها در لبنان، سوریه و عراق و یمن تبدیل به ستون های مستحکم شده یا می شود، باید هوشیار بود و توجه کرد که آمریکا چه با هیلاری چه با دونالد این قدرت گرفتن را بر نخواهد تابید.فراموش نکنیم که قدرت امروز نتیجه ایستادگی 4 دهه اخیر زیر فشارهای سخت نظامی، سیاسی و اقتصادی است و گشایش های آینده، نتیجه ایستادگی های امروز خواهد بود. به همین دلیل باید برای دوره ای جدید از مقابله آمریکا با ایران آماده بود؛ این آمادگی هم باید در گفتار و رفتار مسئولان و سیاست ها مبتنی بر گفتمان انقلاب اسلامی و استقلال خواهی مردم، هم در توجه به بازیگران و شرکای قابل اعتماد در اروپا و بلوک شرق و هم در تمرکز بر ظرفیت ها و توانمندی های داخلی، مورد توجه قرار گیرد؛ ان شاء ا... .
رئيسجمهور جديد امريکا و پرونده ايران
محمدجواد اخوان در جوان نوشت:
مجید رضاییان در شرق نوشت:
سيد محمد بهشتي در اعتماد نوشت:
زمانيكه اين مطلب نوشته ميشود هنوز آراي انتخابات امريكا به صندوقها ريخته نشده و نتيجه انتخابات معلوم نيست. ليكن نتيجه شمارش آرا در فحواي سخنم بيتاثير است، يعني به زعم بنده خيلي هم مهم نيست كه كدام يك از اين دو كانديدا راي خواهد آورد چون كسي كه راي ميآورد الزاما پيروز اين صحنه نيست! در واقع اگر ميگويم «ترامپ پيروز شد» اين پيروزي معنايش چيز ديگري است. به اين موضوع باور دارم كه ترامپ حتي در صورت باخت در رقابت انتخاباتي، باز هم پيروز شده است؛ پيروز رساندن صداي اعتراض بخش بزرگي از جامعه امريكا به نظام حكومتي آن. اينك قصد دارم اين موضوع را كمي بيشتر توضيح دهم.
در هر يك از انتخابات پيشين امريكا كم و بيش شاهد نوعي يكپارچگي در احوال امريكاييان بوديم. اگر امريكاييان را به گروهي همسفر تشبيه كنيم گويي بدنه جامعه امريكا بر سر مقصد سفر توافق درجه اولي داشت و بهانه رايگيريها صرفا انتخاب وسيله نقليهاي مناسب براي رسيدن به اين مقصد بود؛ برخي اتوبوس را وسيله سريعتري ميدانستند و برخي ديگر قطار را به علت راحتي و امنيت پيشنهاد ميكردند. نتيجتا رقابت دو حزب اصلي امريكا، دموكرات و جمهوريخواه، هميشه براي رسيدن به اين توافق درجه دوم بود. اما در رايگيري اخير گويي انتخابات دچار قلب معنا شده است؛ شركت گروه وسيعي از امريكاييان در اين انتخابات به معني پذيرفتن شيوه مديريتي و حكومتي امريكا نيست. يعني كسانيكه قرار است به ترامپ راي دهند و قريب به نيمي از واجدين شرايطند همان كسانياند كه اساسا بر سر انتخاب مقصد مشكل دارند و اين يعني شركتكنندگان در اين انتخابات با هم حتي توافق درجه اول نيز ندارند.
اگر خانم كلينتون آينه مديريت رسمي جامعه امريكا و همان مسيري است كه كشور امريكا خصوصا از بعد از جنگ جهاني دوم در پي تحقق رويايي در آن حركت ميكرده است، متقابلا ترامپ مظهر عصبانيت و اعتراض جمع بزرگي از امريكاييان به اين چهره رسمي است. ترامپ تنها با خانم كلينتون و طرفدارانش مشكل ندارد بلكه پنداري اساسا با همه رييسجمهورهاي پيشين امريكا عداوت دارد. چرا كه وجه اشتراك همه اين روساي دولت پيشين همين مديريت رسمي بود؛ البته در بعضي از آنان همچون اوباما، بيل كلينتون و كندي اين چهره مزينتر و جذابتر عرضه ميشد و حالا در آينه خانم كلينتون عريانتر و بيملاحظهتر ظاهر شده، لذا از جذابيتش كاسته و واقعيات زمختش هويدا شده است.
ترامپ نماينده همه كسانياست كه سالها بود توسط اين مديريت رسمي، چه دموكرات و چه جمهوريخواه، به حاشيه رانده شده بودند. كسانيكه نه تنها از تحقق روياي امريكا مأيوسند، بلكه همه ناكاميهايشان را محصول اين مديريت رسمي ميدانند. اينان با مستمسك قرار دادن ترامپ حتي اگر اميدي به خلاصي از حاشيهنشيني و آمدن به متن نداشته باشند، دستكم آرزو دارند با ابراز وجود، متن را متزلزل و حتي متلاشي كنند. عموم طرفداران ترامپ از بغض مديريت رسمي امريكاست كه طرفدار او شدهاند و نه به خاطر امتيازات شخصيتي و مديريتي خود او. لذا آنچه در آينه ترامپ ديده ميشود احوال ناخوش بخش قابل توجهي از جامعه امريكاست كه طي دههها به تاريكي حاشيهنشيني رانده شدهاند. كسانيكه در فضايي وهمي به بهانههاي كوچك و شخصي و نه از روي تعقل و تدبير آماده ويرانگري هستند. مثلا طرفداران ترامپ، خانم كلينتون را به نمايندگي از مديريت رسمي متهم به دروغگويي ميكنند و ترامپ را راستگو ميدانند. اما راستگويي ترامپ چه نحو راستگويياي است؟
آن نوع راستگويي كه فضيلت است يا راستگويي به معني عريانسازي نفسانيات؟! آيا اينكه مرتكب همه رذايل ريز و درشت شويم و آن را اعلام كنيم راستگو بودهايم؟
با برگزاري پنجاه و هشتمين انتخابات رياست جمهوري امريکا و اعلام نتايج آن، انتظار يک سال و نيمه براي مشخص شدن چهل و پنجمين مستأجر کاخسفيد به پايان خواهد رسيد. در اين ميان دو نامزد اصلي اين رقابت يعني کلينتون و ترامپ، در مسير جذب آراي عمومي از هيچ تلاشي فروگذار نکردند و کار تا جايي بالا گرفت که براي اولينبار گوشههايي از ناگفتههاي واقعيت امريکا را برملا ساختند. اينک اما مهمترين سؤال اين است که در دولت آتي امريکا چه سياستهايي دنبال خواهد شد و بهطور مشخص نوع مواجهه رئيسجمهوري بعدي امريکا در قبال ايران چه خواهد بود. ناگفته پيداست که پاسخ به اين پرسش مهم، نيازمند صبر كردن تا اعلام نتايج نهايي انتخابات و روشن شدن چهرهاي است که سکاندار دولت آتي خواهد بود، اما براساس گزينههاي موجود نيز ميتوان تا حدي به پيشبيني فضاي آينده پرداخت.
البته ذکر اين نکته ضروري است که در رژيمهايي همچون ايالاتمتحده امريکا که به سطحي از ثبات ساختاري در عرصه سياست داخلي رسيدهاند و مدار ورود و رشد نخبگاني در آنها قالببندي و تعريف شده است، سياستهاي کلان و راهبردي نظام سياسي، با برگزاري يک انتخابات دستخوش تغيير نشده و اعمال سليقه نخبگان و جناحهاي سياسي در حد تاکتيکها است. بنابراين ميتوان با قاطعيت گفت سياستهاي کلان و هدفگذاريهاي راهبردهاي کاخسفيد همچنان پابرجا خواهد بود، کما اينکه در دورههاي متوالي پيشين نيز چنين بوده است. اما در سطح اختيارات جناح حاکم و رئيسجمهوري منتخب، ميتوان تا حدي رويکردهاي آتي را حدس زد. اگر بخت با هيلاري کلينتون يار باشد و او به عنوان اولين رئيسجمهور زن تاريخ امريکا راهي کاخ سفيد گردد، بالطبع طيفي از عناصر تندرو حزب دموکرات مناصب کليدي را در دست ميگيرند. اين طيف در قبال ايران قائل به راهبرد تعامل با چاشني فشار هستند و معتقدند براي مجبورسازي ايران به همراهي با سياستهاي امريکا، بايد فشار مضاعف را در پيش گرفت. پيش از اين نيز در دوره بيل کلينتون در قالب «راهبرد مهار دوگانه» و «قانون داماتو» فشار و تحريم را در قبال جمهوري اسلامي ايران دنبال ميکردند. شخص هيلاري کلينتون نيز در دوره تصدي وزارت امور خارجه، به عنوان معمار تحريمها عليه ايران شناخته شد. نتيجه طبيعي وضعيت کنوني آن است که کابينه احتمالي کلينتون، سياست سختگيرانهاي – بهزعم خود- در برابر ايران در پيش خواهد گرفت و احتمالاً در آينده نزديک شاهد تشديد تحريمهاي موجود و باز شدن پروندههاي جديد براي به چالش کشيدن کشورمان باشيم.
در صورتيکه نتيجهاي متفاوت رقم بخورد و ترامپ ساکن کاخ سفيد گردد، نتيجه شبيه به اين، اما از جهاتي متفاوت رقم خواهد خورد. اظهارات ترامپ مشحون از تناقضات است و بسياري از اعضاي تيم راهبري دولت او نيز مشخص نشدهاند، از اينرو نميتوان به قطعيت درباره سياستهاي آتي او اظهارنظر کرد، اما چند مسئله واضح است: اولاً ترامپ نگاه مثبتي به برجام ندارد و احتمالاً رويکرد مثبتي در قبال آن نخواهد داشت. ترامپ – بهزعم خود - به دنبال احياي شکوه و عظمت دولت امريکاست، از اينرو حداقل در اظهارات سبکي بلندپروازانه را در پيش خواهد گرفت و در عين حال خوي استکباري امريکا را نيز آشکارتر خواهد کرد. بنابراين ميتوان پيشبيني کرد که ترامپ نيز البته با اختلافاتي جزئي سياست سخت و تندي را در قبال پرونده ايران در پيش خواهد گرفت.
همه ميدانيم که اکنون و در دوره کابينه اوباما- که برجام را براي خود افتخار ميداند- دولت امريکا، آشکارا به نقض عهد روي آورده و به اذعان مذاکرهکنندگان ايراني، رهاوردي جز «تقريباً هيچ» براي ما نداشته است. به طريق اولي در دولتهاي بعدي – چه کلينتون و چه ترامپ- کار براي برجام دشوارتر خواهد بود و اگر برجام بر صفحه کاغذ بهجا بماند، در ميدان عمل اثري از آن نخواهد ماند. به همين ترتيب در ديگر پروندهها نيز اوضاع به همين منوال خواهد بود. در اينجا لازم است به نکتهاي اشاره گردد و آن اينکه در ماهها و هفتههاي اخير برخي جريانات سياسي داخل کشور ما و رسانههاي وابسته به آنها، مستقيم و غيرمستقيم سياست حمايتي در قبال کلينتون در پيش گرفتند، بيآنکه به اين نکته دقت کنند که حمايت يا عدمحمايت ما چه تأثيري بر نتيجه انتخابات امريکا خواهد داشت و از سويي با توجه به سياستهاي خصمانهاي که کلينتون در صورت پيروزي در پيش خواهد گرفت، چه جاي لبخند زدن به وي هست؟ چه بخواهيم و چه نخواهيم دوره پنهان کردن دست چدني امريکا در زير دستکش مخملي در حال سپري شدن است و روزهايي خواهد آمد که شيطان، خوي سلطهگرانه خود را آشکار خواهد کرد.
سایه روشنهای دو رقیب امریکایی
حسن بهشتی پور در ایران نوشت:
حسن بهشتی پور در ایران نوشت:
اهمیت این دوره از انتخابات ریاست جمهوری امریکا بر کمتر کسی پوشیده است. مهمترین ویژگی این دوره از رقابتها این است که برای نخستین بار در تاریخ ایالات متحده یک زن توانسته به مرحله نهایی این رقابت صعود کند و ارزیابیها و نظرسنجیها حکایت از آن دارد که هیلاری کلینتون، نه تنها، رقیب دست و پا بستهای نیست بلکه از شانس پیروزی بالایی هم برخوردار است و اگر چنین شود، چهل و پنجمین رئیسجمهوری امریکا «زن» خواهد بود. اهمیت این موضوع به حدی است که حتی برخی معتقدند، انتخاب ترامپ به عنوان نامزد جمهوریخواهان و رقیب کلینتون، هدفمندانه و برای ارتقای شانس پیروزی نامزد «زن» انتخابات انجام گرفته است. به باور این عده، گسیل کردن نامزدی دارای دافعههای متعدد، سبب گرایش رأی دهندگان به سوی هیلاری خواهد شد. اما ترامپ جمهوریخواه، به دلیل ضعفهای پرشمارش، ناخواسته نیز در خدمت فراخوان نامزد دموکرات هاست.
ویژگی دوم انتخابات، آن است که برای نخستین بار در تاریخ انتخاباتی این کشور، دو نامزد ضعیف یا نهایتاً در سطح متوسط برای ورود به کاخ سفید مبارزه میکنند.این پایینتر بودن از استانداردهای معمول نامزدهای ریاست جمهوری، بویژه درباره ترامپ، مصداق بیشتری دارد . او فاقد سابقه سیاسی جدی است و هرگز، سمتهایی مانند فرماندار ایالتی، سناتور، یا نماینده مجلس را نیز تجربه نکرده است. موفقیتهای تجاری نامزد جمهوریخواهان هم که ظاهراً، مزیت اوست، بیشتر از آنکه مدیون نبوغ و تلاش شخصیاش باشد، مرهون ارث پدری اوست که ثروت هنگفتی را برای «دونالد» به جای گذاشت. بنابراین، در روالی منطقی، اکثریت رأیهندگان امریکایی، ویژگی بارزی در ترامپ نمییابند تا مجاب شوند، رأی خود را به نفع او به صندوقها واریز کنند. با وجود این واقعیت، اما نباید فراموش کرد که ترامپ توانسته در رقابتی نفسگیر بر رقبا فائق آید و به عنوان نامزد جمهوریخواهان و یکی از دو گزینه اصلی انتخابات ریاست جمهوری معرفی شود؛ بخشی از این موفقیت غافلگیرکننده او در نظام دموکراسی امریکا ریشه دارد که به افرادی از جنس ترامپ فرصت میدهد، با زد و بند و لابی گری و بهرهمندی از توانمندی اقتصادی، در نظام سیاسی و افکارعمومی امریکا رخنه کنند.
ویژگی سوم انتخابات کنونی امریکا، تأثیر متغیرهای داخلی بر جهتگیری آرای شهروندان امریکایی است. مسائلی مانند قیمت بنزین، چگونگی وضعیت اشتغال و بیکاری، رشد اقتصادی، آمار تورم و... در زمره این متغیرها هستند که طی سالهای پیشین، اغلب در تعیین نتیجه نهایی انتخابات، نقش کلیدی ایفا کردهاند. تحول مهم درباره این متغیرها آن است که در این دوره از انتخابات، نظرسنجیها نشان میدهد هرچند، اقتصاد هنوز در صدر فهرست اولویت رأی دهندگان امریکایی است اما درجه نفوذ آن در قیاس با انتخاباتهای پیشین، کاهش یافته و موضوعاتی همچون امنیت، اقلیتها، پناهجویان، حقوق زنان، روابط اجتماعی و... در فهرست دغدغه رأی دهندگان سیر صعودی داشته است که علتیابی این پدیده، نیاز به واکاوی جداگانهای دارد. اما به طور خلاصه میتوان یادآور شد حضور یک «زن» در مرحله نهایی رقابتها و جلب توجه زنان به این انتخابات و نیز مواضع تند و گاهی عجیب ترامپ علیه اقلیتهای قومی یا نژادی که واکنش آنان را برانگیخته، از جمله دلایل وقوع ارتقای مسائل غیراقتصادی در این انتخابات است.
به هرحال، مستأجر چهارسال آینده کاخ سفید، قدرت تأثیرگذاری در فراسوی مرزهای ایالات متحده را هم کسب خواهد کرد زیرا امریکا کشوری تأثیرگذار در دیپلماسی و تحولات جهانی است و مواضع این کشور در رخدادهایی نظیر آغاز و پایان جنگها، کودتاها و حوزههای تجارت و اقتصاد نقش بسزایی دارد. در این میان، با توجه به اینکه ما رابطه نزدیکی با ایالات متحده نداریم و در چالشی جدی با امریکا به سر میبریم، هر نامزدی که پیروز انتخابات شود، تأثیر تعیینکنندهای بر مناسبات با ایران نخواهد داشت؛ اگر با ملاک «بد» و «بدتر» به دو نامزد بنگریم، آنگاه میتوان یادآور شد اگر کلینتون رئیس جمهوری امریکا شود، به طور طبیعی حرکت اوباما با ایران ادامه خواهد یافت. به عنوان مثال، در بحث «برجام» توافقی انجام شده که تداوم آن با کلینتون راحت تر خواهد بود. اما اگر ترامپ رئیس جمهوری شود، احتمال تشدید تنش بیشتر است، هرچند ، وی نیزمجبور است «برجام» را اجرا کند زیرا «برجام» توافقی بینالمللی است و رئیس جمهوری امریکا (هر کس که باشد) نمیتواند بسادگی آن را زیر پا بگذارد. در واقع؛ تنها تفاوت ترامپ با کلینتون در این است که احتمال کارشکنی ترامپ در مسیر اجرای «برجام» بیشتر از هیلاری است.
مجید رضاییان در شرق نوشت:
یکم؛ «شفافیت» و «گردش آزاد اطلاعات»: روزنامهنگاری سهل ممتنع است؛ «سهل» است؛ آن هنگام که تنها «بازتابگرایانه» تصور شود و روزنامهنگار، تنها به دنبال کسب اطلاعات و انعکاس آن باشد. ممتنع و دشوار است؛ آن هنگام که برای کسب اطلاعات در برابر دو عنصر «چگونگی» (How) و «چرایی» (Why) بکوشد؛ اما برای بهدستآوردن آن، با دهها مانع، فشار و سرانجام انگ و تهمت مواجه شود. اینجاست که ارزش «گردش آزاد اطلاعات» و ضرورت تلاش برای اجرای قانون مربوط به آن آشکار میشود. واقعیت آن است که اگر روزنامهنگار، برای کسب اطلاعات و گامنهادن در ژانر «روزنامهنگاری تحلیلی» موفق به کسب چگونگیها و چراییهای رویدادها و وقایع نشود، روزنامهنگاری ابتر میماند و شفافیت نیز محقق نخواهد شد. شعار شایسته «شفافسازی و صداقت» در بیستودومین نمایشگاه مطبوعات و رسانهها ضرورت بازخوانی نقش گردش آزاد اطلاعات با هدف دستیابی به شفافسازی را بیشازپیش نمایان ميكند. شاید به همین دلیل است که روزنامهنگاری ایران برای نمونه درخصوص مفاسد اقتصادی و اختلاسها، تاکنون از گزارشهای تحقیقی محکم و جاندار برخوردار نبوده است. نگاهی به آسیبشناسی افتِ گزارشهای تحقیقی، جستوجوگر و افشاگرانه، حکایت از آن دارد که روزنامهنگاران ایران، برای شفافسازی به اطلاعات آشکار و کتمان نیازمندند. اطلاعاتی که حق روزنامهنگار و مخاطبان است، اما گاه از آنان دریغ میشود. در کلاسهای ویراستاری اخبار، بارها تأکید شده است که گرچه اطلاعات پنهان به روزنامهنگار مربوط نمیشود، اما اطلاعات کتمان درست همان نقطهای است که روزنامهنگار باید بر آن تأکید کند تا بتواند به ارائه یک خبر، گزارش خبری یا گزارش قوی دست یابد. دوم؛ «شفافسازی» و «نهادهای صنفی»: نظارت بر رسانهها از جنس خودگردان است. وجوه متفاوت کار رسانه، نگاه کارشناسی خاصِ خود را طلب میکند. نکتهای که بهشایستگی دکتر روحانی، رئيسجمهور و با ادبیاتی دیگر، دکتر صالحیامیری وزیر ارشاد، بر آن انگشت تأکید نهادند. رسانهها امروز به انجمنهای صنفی، حرفهای و خودنظارتی نیازمندند تا بتوانند امنیت شغلی را برای کسانی فراهم کنند که رسانه را برای آزادی بیان میخواهد و نه سانسور و انسداد آن. اگر در ظاهر، رسانهای راه انداختیم که بهجای تحقق این هدف با ایجاد انحراف در افکار عمومی به سمت انسداد آن برآمد، عملا در برابر خواستِ مخاطبان قرار گرفتهایم. از این رو است که نهادهای صنفی با مشارکت روزنامهنگاران، هدفی را دنبال میکنند که براساس میثاق فدراسیون جهانی روزنامهنگاری خود نیز پاسدار منافع ملی و امنیت کشور خواهند بود و قانون را با رعایت حفظ حقوق مخاطب و آزادی بیان بر هر امر دیگری ترجیح میدهند. آنگاه است که میتوان گفت روزنامهنگاران، امنیت شغلی را خود فراهم کردهاند و در برابر فشارهای فراقانونی، فضایی مثبت و سالم ایجاد خواهند کرد.
سوم؛ «شفافیت» و «دموکراسی»: توسعه بخش خصوصی در روزنامهنگاری ایران، یک امر ضروری است که بیشازپیش نیاز به تقویت دارد. مادامی که اقتصاد رسانهها و منابع پشتیبانی و تأمینکننده مالی آن، از مدار جریانهای قدرت و دولتي، خارج شود، بیتردید فضای رسانهای عادلانهتر و منطقیتر خواهد شد. در این صورت است که دموکراسی و در ادبیات امروز سیاسی کشور، مردمسالاری دینی، جان خواهد گرفت و تحقق چنین امری، هم به نفع روزنامهنگاری و مخاطبان است و هم به نفع حاکمیت که نیاز به نظارت رسانهها به عنوان رکن چهارم دموکراسی دارد. چهارم؛ «شفافیت» و «روزنامهنگاری انتقادی»: پویش در مسیر تعمیق روزنامهنگاری به رشد استانداردهای این عرصه وابسته است، اما چه کسی است که نداند روزنامهنگاری تنها محدود به نظریههای مکاتب انتقادی ارتباطات- در دهههای ٦٠ تا ٨٠ میلادی- نیست. بهویژه امروز که شبکههای اجتماعی- و به تعبیر کاستلز رسانههای اجتماعی - بسیاری از این نظریهها را به چالش کشیده است. ما امروزه در جهانی واقع شدهایم که انتقادها پیش از آنکه رسانهها آنها را مطرح کنند، در «جهان شیشهای» با کسری از ثانیه و به صورت شبکهای و گسترده، بازتاب مییابد. بههمیندلیل، رسانهها در جهان انفجار اطلاعات – آنهم از نوع شبکهای- چارهای ندارند جز افزایش توانهای تحلیلی و انتقادی خویش. بیتردید، راه دستیابی به چنین هدفی، افزایش نگاه کارشناسی و توسعه روزنامهنگاری تخصصی و استاندارد است. شاید شفافسازی مهمترین تمرین روزنامهنگاری انتقادی است که البته در بطن خود، همواره نگاه آموزشی و توسعهمحور و تلاش برای آگاهی مخاطبان را داشته و دارد.
سيد محمد بهشتي در اعتماد نوشت:
زمانيكه اين مطلب نوشته ميشود هنوز آراي انتخابات امريكا به صندوقها ريخته نشده و نتيجه انتخابات معلوم نيست. ليكن نتيجه شمارش آرا در فحواي سخنم بيتاثير است، يعني به زعم بنده خيلي هم مهم نيست كه كدام يك از اين دو كانديدا راي خواهد آورد چون كسي كه راي ميآورد الزاما پيروز اين صحنه نيست! در واقع اگر ميگويم «ترامپ پيروز شد» اين پيروزي معنايش چيز ديگري است. به اين موضوع باور دارم كه ترامپ حتي در صورت باخت در رقابت انتخاباتي، باز هم پيروز شده است؛ پيروز رساندن صداي اعتراض بخش بزرگي از جامعه امريكا به نظام حكومتي آن. اينك قصد دارم اين موضوع را كمي بيشتر توضيح دهم.
در هر يك از انتخابات پيشين امريكا كم و بيش شاهد نوعي يكپارچگي در احوال امريكاييان بوديم. اگر امريكاييان را به گروهي همسفر تشبيه كنيم گويي بدنه جامعه امريكا بر سر مقصد سفر توافق درجه اولي داشت و بهانه رايگيريها صرفا انتخاب وسيله نقليهاي مناسب براي رسيدن به اين مقصد بود؛ برخي اتوبوس را وسيله سريعتري ميدانستند و برخي ديگر قطار را به علت راحتي و امنيت پيشنهاد ميكردند. نتيجتا رقابت دو حزب اصلي امريكا، دموكرات و جمهوريخواه، هميشه براي رسيدن به اين توافق درجه دوم بود. اما در رايگيري اخير گويي انتخابات دچار قلب معنا شده است؛ شركت گروه وسيعي از امريكاييان در اين انتخابات به معني پذيرفتن شيوه مديريتي و حكومتي امريكا نيست. يعني كسانيكه قرار است به ترامپ راي دهند و قريب به نيمي از واجدين شرايطند همان كسانياند كه اساسا بر سر انتخاب مقصد مشكل دارند و اين يعني شركتكنندگان در اين انتخابات با هم حتي توافق درجه اول نيز ندارند.
اگر خانم كلينتون آينه مديريت رسمي جامعه امريكا و همان مسيري است كه كشور امريكا خصوصا از بعد از جنگ جهاني دوم در پي تحقق رويايي در آن حركت ميكرده است، متقابلا ترامپ مظهر عصبانيت و اعتراض جمع بزرگي از امريكاييان به اين چهره رسمي است. ترامپ تنها با خانم كلينتون و طرفدارانش مشكل ندارد بلكه پنداري اساسا با همه رييسجمهورهاي پيشين امريكا عداوت دارد. چرا كه وجه اشتراك همه اين روساي دولت پيشين همين مديريت رسمي بود؛ البته در بعضي از آنان همچون اوباما، بيل كلينتون و كندي اين چهره مزينتر و جذابتر عرضه ميشد و حالا در آينه خانم كلينتون عريانتر و بيملاحظهتر ظاهر شده، لذا از جذابيتش كاسته و واقعيات زمختش هويدا شده است.
ترامپ نماينده همه كسانياست كه سالها بود توسط اين مديريت رسمي، چه دموكرات و چه جمهوريخواه، به حاشيه رانده شده بودند. كسانيكه نه تنها از تحقق روياي امريكا مأيوسند، بلكه همه ناكاميهايشان را محصول اين مديريت رسمي ميدانند. اينان با مستمسك قرار دادن ترامپ حتي اگر اميدي به خلاصي از حاشيهنشيني و آمدن به متن نداشته باشند، دستكم آرزو دارند با ابراز وجود، متن را متزلزل و حتي متلاشي كنند. عموم طرفداران ترامپ از بغض مديريت رسمي امريكاست كه طرفدار او شدهاند و نه به خاطر امتيازات شخصيتي و مديريتي خود او. لذا آنچه در آينه ترامپ ديده ميشود احوال ناخوش بخش قابل توجهي از جامعه امريكاست كه طي دههها به تاريكي حاشيهنشيني رانده شدهاند. كسانيكه در فضايي وهمي به بهانههاي كوچك و شخصي و نه از روي تعقل و تدبير آماده ويرانگري هستند. مثلا طرفداران ترامپ، خانم كلينتون را به نمايندگي از مديريت رسمي متهم به دروغگويي ميكنند و ترامپ را راستگو ميدانند. اما راستگويي ترامپ چه نحو راستگويياي است؟
آن نوع راستگويي كه فضيلت است يا راستگويي به معني عريانسازي نفسانيات؟! آيا اينكه مرتكب همه رذايل ريز و درشت شويم و آن را اعلام كنيم راستگو بودهايم؟
خوب يا بد اين انتخابات فرصتي بود براي جامعه امريكا كه بفهمد با وجود آنچه به نظر ميرسد امريكاييهايي هستند كه اساسا با امريكا بودن امريكا مشكل دارند، شهرونداني كه با وجود انبوه مشكلات لاينحل عموما ذهنشان را مشكلات شخصي و كوچك پر كرده است و حالا انباشت همين نارضايتيها سبب موجي شده است؛ موجي كه بزرگ شدنش براي جامعه امريكا و حتي براي جهان خطرناك خواهد بود. جالب اينكه اين موج نه تنها تعادل امريكا كه تعادل بسياري از ديگر كشورها را برهم خواهد زد. حاكميت غالب كشورهاي جهان بيش از هفت دهه است كه مبتني بر قواعد بازياي كه مديريت امريكا تدارك كرده، پيش رفتهاند و كمابيش در تعادلي نسبي به سر ميبرد؛ طبيعي است كه اين كشورها از اينكه ترامپ انتخاب شود بسيار نگران باشند، در عوض كشورهايي نظير روسيه كه كسب قدرت در آرايش جهاني را موكول به برهم خوردن اين توافق درجه اول ميدانند، به نظر ميرسد از انتخاب ترامپ خوشحال خواهند شد.
در نهايت آنكه چه او انتخاب شود و چه نشود اين امريكاييان معترضند كه از خلال به صحنه آوردن ترامپ به بهترين وجه توانستند صداي مهيب و گوشخراش اعتراضشان را به گوش جهان برسانند و از اين نظر فارغ از نتيجه او پيروز اين انتخابات است.در سرمقاله روزنامه صبح نو آمده است:
عذرخواهی رییسجمهور کره جنوبی بهخاطر فساد یکی از نزدیکانش، در روزهای گذشته بهشدت از سوی مردم و رسانههای ما و نه کشور خودش، مورد توجه و استقبال قرار گرفته است. در عوض اما مردم کره جنوبی اعتراضات جدی به این فساد دارند و از خانم گئون هه خواستهاند به واسطه وقوع این فساد استعفا دهد. شاید مهمترین دلیلی که این واقعه مورد توجه مردم و رسانههای ما قرار گرفت، نمونههای مشابه و متعددی باشد که در ماههای اخیر در کشور رخ داد و مردم انتظار داشتند رییسجمهور در برابر سوءاستفاده برخی نزدیکانش از قدرت یا برخی مدیران دولتی در ماجرای حقوقهای نجومی، از مردم عذرخواهی کند و بهجای لاپوشانی کردن فساد و خادم و امانتدار معرفی کردن خائن، به دستگاه قضایی اجازه دهد که موضوع را رسیدگی و با متخلفان و مفسدان برخورد کند. در ماجرای فساد در صندوق ذخیره فرهنگیان باز با همین رویکرد، تخلفات و جرائم به اسم «معوقه» لاپوشانی و توجیه و حتی برای باز نشدن ابعاد پرونده در خانه ملت، وزیر مربوط وادار به استعفا شد! در مقابل اما، الگوی دیگری از برخورد با تخلف و فساد در ماههای اخیر پیش روی مردم قرار دارد. در پرونده تخفیفهای شهرداری به برخی تعاونیهای مسکن که اصطلاحاً پاتک گروههای همسو با دولت علیه شهرداری بود، شهرداری از ابتدای افشای ماجرا، موضوع را به دستگاه قضایی سپرد و دادستان گزارشی را از روند پیگیری قضایی پرونده به مردم و رسانهها داد و روز گذشته هم آقای احمد توکلی از جانب «شبکه دیدبان شفافیت و عدالت» گزارشی به مردم ارائه کرد. اینک این دو الگو پیش روی مردم ماست؛ یکی لاپوشانی کردن فساد و کتمان و توجیه آن و دیگری برخورد شفاف با تخلف و پیگیری شجاعانه و صادقانه آن بدون اغماض و تعارف. کدامیک برای مردم اعتمادزاست؟